باسمه تعالی
“پاسخی محكم”
موكب امامت به شهر مرو نزديك مىشد و مردم با شور و شوقى وصف ناپذير چشم براه بودند و مأمون عباسى نيز با اطرافيان به استقبال امام شتافته بودند. مأمون در پيشاپيش همه، آن حضرت را به هنگام ورود به مرو به آغوش كشيده و به ايشان خوش آمد گفت و پيوسته تظاهر به ارادت و محبت نسبت به امام رضا (عليه السلام ) مىكرد، تا بالاخره امام به محل اقامتشان رسيدند.
در ميان باغى دو ساختمان در كنار هم بنا شده بود كه از راه نسبتا باريكى به هم متصل مىشدند و به عبارت ديگر يك ساختمان دو قلو ساخته شده بود كه در يك طرف آن مأمون اقامت داشت و در طرف ديگر امام رضا (عليه السلام) ساكن شدند.
مأمون به حضور آن امام معصوم رفته و با زيركى و نيرنگ خاصى گفت:” اى فرزند پيامبر! من از فضيلت و علم و عبادت شما آگاه شدهام و شما را براى خلافت از خودم شايستهتر مىبينم. پس اجازه بدهيد خودم را از مقام خلافت خلع كرده و آن را به شما واگذارم و قبل از همه اول خودم با شما بيعت كنم.”
حضرت على بن موسى (عليه السلام) كه از اهداف شوم مأمون عباسى آگاه بودند ، پاسخى به وى دادند كه در اثر آن مأمون محكوم شده و بناى بر اين گذاشت كه امام را تحت فشار قرار بدهد.
پاسخ امام (عليه السلام) به مأمون چنين بود: “اگر خلافت حق تو بوده و خداوند اين مقام را براى تو قرار داده است ،حق ندارى آن را به ديگرى بسپارى و پيراهنى را كه خداوند بر قامت تو پوشانيده از خودت خلع كنى؛ و اما اگر مقام خلافت از آن تو نبوده، در اين صورت حق ندارى چيزى را كه مربوط به تو نيست براى من قرارش بدهى.”
اينجا ممكن است اشكالى به نظر برسد كه با كنارهگيرى مأمون عباسى، چرا امام رضا (عليه السلام) رهبرى و خلافت را نپذيرفتند؟! و در چنان شرايطى وظيفه چه كسى بود كه رهبرى جامعه اسلامى را به عهده بگيرد؟!
پاسخ اين است كه مأمون بر حسب ظاهر از خلافت كناره مي گرفت، ولى چنين نبود كه كاملا عزل بشود بلكه او قصد داشت كه خودش نيز در كنار امام رضا (عليه السلام) به امور مختلف رسيدگى كند. به عبارت بهتر، او مىخواست كه امام رضا (عليه السلام) تنها يك رهبر تشريفاتى باشد و خودش زمام همه چيز را در دست بگيرد تا هرگونه اقدامى كه انجام مي دهد به ظاهر زير پوشش رهبرى امام اما در واقع در جهت حفظ منافع مأمون و اطرافيانش قرار بگيرد.
از طرفى كادر حكومتى و هيئت اجرائى آن روز، تمام برخلاف جهت حكومت الهى امام رضا (عليه السلام) بود و تمام مجريان مهم امور، همرديفان عياش مأمون بودند كه با طرز حكومت حضرت امام رضا (عليه السلام) اختلاف اساسى داشتند؛ و لذا رهبرى آن حضرت به آن ترتيب و با آن كادر حكومتى امكان نداشت..
از سوي ديگر، عقب نشينى مأمون عباسى چنانچه قبلا توضيح داديم تنها جنبه سياسى و تاكتيكى داشت تا به مردم وانمود كند كه امام معصوم هم اگر به لذت حكومت برسد، العياذ بالله، از آن دست بردار نيست و زهد را كنار مىگذارد؛ و گرنه مأمون آنقدر عاشق ملك و حكومت خويش بود كه در راه آن نه تنها خون هزاران انسان را بر زمين ريخت. او حتى از خون برادر خودش هم نگذشت و بهطرز وحشيانهاى او را نابود ساخت.
اما اگر واقعا مأمون عباسى و تمام كادر حكومتيش بر كنار مىشد و زمينه حكومت حضرت على بن موسىالرضا (عليه آلاف التحية والثناء) فراهم مىشد، در آن صورت بار سنگين حكومت و وظيفه مهم رهبرى و مسئوليتى را كه از سوى خداوند متعال بر عهده وى گذاشته شده بود، به منزل مىرسانيد؛ مانند جد بزرگوارش حضرت اميرالمؤمنين على (عليه السلام) عدالت و دادگرى را احياء و گسترش داده و روش حكومت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) را الگوى خويش قرار داده و بر آن سير مىنمود.
) برگرفته از (كتاب): “نقش رهبري حضرت رضا(عليه السلام) نوشته: آيت الله سيد محمد شيرازي (
سایت رشد ، فرا رسیدن 11ذي قعده، سالروز ولادت يار فقرا و ياورضعفا ،
حضرت امام علىّ بن موسى الرّضا ( علیه السلام (،
را به تمامی مسلمین جهان و به خصوص شما دوست گرامی
تبريك عرض می کند.
همانگونه كه اشاره شد این پاسخ محکم امام(عليه السلام) مامون را بر این داشت تا فشار بيشتری بر امام وارد کند. به طوری که در اوّلين اقدام ولايت عهدی خود را به امام(عليه السلام) پيشنهاد داد. امّا آيا امام(عليه السلام) این پيشنهاد را پذيرفتند? اگر اینچنين شد چه دليلی برای پذيرش آن داشتند? پاسخ این سوال به همراه شرح زندگی امام(عليه السلام) در مقاله “زندگينامه امام علي بن موسي الرضا(عليه السلام)” مورد بررسی قرار گرفته است. برای مطالعه مقاله اینجا را کليک کنيد.
پايگاه اسلامي شيعي رشد
|