پایگاه اسلامی شیعی رشد

(roshd.org)
 
 
  مناسبت نامه > شهادت امام هادی (عليه السلام) > تاريخ مناسبت: 1383/05/29    
 
 
 

باسمه تعالی

 

 

« دلدادگی و ره یابی ... »

 

ائمه اطهار (علیهم السلام)، خدا را بنده بودند و ایمان و معرفت به خدا، دلشان را آرام بخشیده بود. دوست داشتند در برابر خدا تسلیم باشند و به همین علت خدا نیز با آنان دوستی می‌ورزید و به آنان جایگاهی والا عطا کرد و در پیشگاه پروردگارشان، مورد پسند قرار گرفتند.

کرامتهایی که بر دستان ائمه معصومین (علیهم السلام) آشکار شد، چیزی جز نشانه‌ای آشکار برای نمایاندن نهایت محبت خدا به آنان و نتیجتا نهایت میزان محبت آنان به خدا و تسلیم و خشنودیشان بدانچه خداوند برای آنان در نظر گرفته است، نبود.

بر این اساس گرایش و بستگی انسان به اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اگر خالص و بی‌شائبه و تنها به خاطر خدا باشد، وسیله‌ای برای هدایت فرد خواهد گشت. ماجرای زیر می‌تواند عمق راستی این حقیقت باشد:

جماعتی از اهل اصفهان روایت کرده‌اند که مردی به نام عبد الرحمن در این شهر سکونت داشت و بر مذهب شیعه بود. از او پرسیدند: "چرا مذهب شیعه را برگزیدی و قائل به امامت امام علی النقی (علیه السلام) شدی؟ "  او پاسخ داد: "به خاطر معجزه‌ای که از وی دیدم. داستان از این قرار بود که من، مردی تنگدست و در عین حال زباندار و پر جرأت بودم. در یکی از سالها، مردم اصفهان مرا با جماعتی برای تظلم و دادخواهی نزد متوکل (خلیفه عباسی) فرستادند. چون ما به نزد متوکل رفتیم، روزی ما بر در سرای او بودیم که دستور داد علی بن محمد (امام هادی (علیه السلام)) را احضار کنند. من از شخصی پرسیدم: این مرد کیست که  متوکل دستور احضار او را داد؟ او پاسخ داد: "آن مرد، یکی از علویان (فرزندان امام علی (علیه السلام)) است که شیعیان او را پیشوای خود می‌دانند." و سپس گفت: "ممکن است متوکل او را احضار کرده باشد تا به قتلش برساند."

من با خود گفتم از جای خود تکان نمی‌خورم تا این مرد علوی بیاید و او را ببینم. ناگهان شخصی سوار بر اسب، پدیدار شد؛ مردم برای احترام در طرف راست و چپ راه او صف کشیدند و به تماشایش مشغول شدند.

چون نگاه من بر او افتاد، مهرش در دلم جای گرفت و شروع کردم در حق وی دعا کردن که خداوند آزار متوکل را از او باز دارد. آن حضرت از میان مردم می‌گذشت، در حالیکه نه به راست می‌نگریست و نه به چپ و نگاهش به یال اسب خویش بود و من نیز همچنان به دعا گویی او مشغول بودم. پس چون به سمت من آمد، به من رویکرد و فرمود: "خدا دعای تو را مستجاب کند و عمرت را دراز و فرزندانت را بسیار گرداند." چون این سخن را شنیدم، لرزه بر اندامم افتاد و در میان دوستانم افتادم. آنها از من پرسیدند که تو را چه شده؟ گفتم: "خیر است؛ و حال خود را با کسی در میان نگذاشتم."

پس به اصفهان بازگشتم؛ خداوند ثروت بسیار به من ارزانی فرمود و آنچه امروز در خانه دارم، بجز میزان داراییم در بیرون از خانه، به یک میلیون درهم می‌رسد و 10 فرزند هم (توسط خداوند) به من داده شد و اکنون بیش از هفتاد سال از عمر من گذشته است و قائل به امامت مردی هستم که از دل من خبر داد و دعایش در حق من به اجابت رسید.

البته به عنایت الهی، متوکل نه تنها در آن روز، بلکه  تا پایان عمر خویش نیز، هرگز نتوانست گزندی به جان امام (علیهم السلام) وارد سازد؛ اما  بدین سان خداوند متعال دعای ولی بزرگوار خویش، امام هادی (علیه السلام) را در حق یکی از مردم که او را دوست می‌داشت و از ستم سلطان بر او بیمناک گشته بود، اجابت نمود؛ اگر چه آن مرد تا پیش از این، جزو دوستان و پیروان آن حضرت  نبود.

 

« برگرفته از کتاب "هدایتگران نور"، تألیف آیت الله سید محمد تقی مدرسی (با اندکی تصرف) »

 

سایت رشد، 3 رجب، سالروز شهادت

پیشوای طاهر و هادی و دهمین حجت و ولی الهی،

امام علی بن محمد الهادی (علیه السلام)

را به تمامی مسلمین جهان، بخصوص شما دوست گرامی تسلیت عرض می‌نماید .

 

پایگاه اسلامی شیعی رشد